کویر :: 86/6/14:: 3:54 عصر
صدای پای کودکی
زمزمه ها یواشکی
منو به تو می رسونه
خاطره های بچگی
صداقت دل و پاکی
منو به تو می رسونه
شب و سکوت و ماه نو
حافظ به دست و فکر تو
منو به تو می رسونه
یه دلهره به نام تو
یه خستگی به نام من
منو به تو می رسونه
حرف دل و باید نگفت
به هیچ دلی حتی به تو
خوب می دونم که خوب من
نیستی تو هم نیاز من
تو عالم بچگی هام
تو بازی قایم موشک
من می شدم عاشق تو
می بستم چشمامو رو تو
تو گم شدی ،قایم شدی
پیداشدند همه جز تو
یادم نبود باید بگم
دوست دارم عاشقتم
بار سفر بستم و من
رفتم از این دیار تو
دوری راه گمم نکرد
پیدا شدم کنار تو
خیال تو رویای من
حقیقت زیبای من
تو یه شب سردو سکوت
خواستم که تنهات بذارم
خواستم دعایی از خدا
من نباشم عاشق تو
حالا که اینجام فهمیدم
بازم همون نیاز من
منو به تو می رسونه
لیست کل یادداشت های این وبلاگ