مادر می گرید...
پدر نگران است...
خواهر و برادر شوری دارند...
و اما من؟!...
همه می گریند و خوشحال به وجود ممکنی از ذات هستی
و اما من؟!...
می گریم در بهتی که از کجایم و به کجا خواهم رفت؟!...
آری می گریم چون گم شده ام.
خدایا ، راهم ده ،صبرم ده
مگذار گریه ام بغضی شود نا گشودنی
رهایم کن تا تنها برای تو نفس بکشم...