باز می بینم که نیست راهی دگر خوبی باشد در نهان، شب دوره گر
ای تو یزدان ای همه خوبی و بس تا به کی باید کشید از این و کس
بس نبود این همه نیرنگ و ریا که محمد را همی اندوه بود با فتنه ها
چیست آن تخت سریر سروری که کشند مولای ما ، یکتا علی
می گذارند آن نمازی با ریا پشت قبله گاهت ای تنها پناه
می زنند آن تیز کین بر فرق او شرم ندارند از حیا و مرگ او
آه ای نفرین شده ، ای شر ،بدی تو ندانی چه کشی با سوز علی
هم تو آنی که جهنم را مکان چونکه عدل آیدبه منجی در جهان